(قسمت دوم)
3ـ اینکه در زمان عمربن خطاب برخی کشورها چون ایران فتح شدند درست ، ولی مگر فتح کشور مساوی است با ترویج اسلام. کجای قرآن کریم و روایات نبوی آمده است که برای ترویج اسلام باید حتماً دست به کشور گشایی زد؟ تا جایی که ما سراغ داریم پیامبر خدا هیچگاه داعیّه ی کشور گشایی نداشت و تنها برای دفاع از اسلام و مسلمین نبرد می نمود و هیچگاه دین را با شمشیر تبلیغ نمی کرد. لذا اگر عمر بن خطّاب برای تبلیغ دین کشور گشایی نموده خلاف سنّت پیامبر رفتار کرده است. قرآن کریم نیز جنگ را تنها از باب مقابله به مثل اجازه داده است و از جنگ با افرادی که با مسلمین سر جنگ ندارند نهی فرموده است. (ر.ک: بقره: 190 ـ 193 ، ممتحنه: 8 و 9 )
پرسش: آیا به عقل می توان اطمینان کرد؟ شاید هر آنچه که عقل می گوید، اشتباه باشد؟
پاسخ:
1. در وجود انسانها ــ اعمّ از افراد عادی ، عرفا و انبیاء ــ به بطور کلّی شش ابزار ادراکی شناسایی شده است که عبارتند از: حسّ ، خیال ، وهم ، عقل ، قوّه کشف و الهام و قوّه قدسیّه که دریافت وحی می کند.
از بین این قوای ادراکی ، قوّه ی قدسیه ، که از گزند هر خطایی مصون می باشد ، مختصّ افراد خاصّی است که آنها را معصوم می نامیم ؛ لذا غیر معصومین از این قوّه محرومند. بنا بر این ، ادراکات وحیانی ، بالذّات تنها برای خود دریافت کننده ی آن حجّت بوده ، حجّیّت آن برای غیر نبی تنها به تأیید عقل است. یعنی عقل ابتدا وجود خدا و برخی صفات او را اثبات نموده آنگاه از راه صفات خدا بر وجوب بعثت انبیاء و ائمه استدلال کرده و از راه برهان معجزه و دیگر براهین ، مصداق نبی یا امام را شناسایی می کند. بعد از این مرحله است که سخن نبی یا امام برای افراد عادی حجّیّت پیدا می کند. لذا بدون عقل وحی نیز حجّت نخواهد بود.
علم دینی و علم سکولار
پرسش:من اخیرا مطالبی در مورد علم سکولار خوندم و سوالاتی برام مطرح شد. اول اینکه علوم اسلامی شود که چه؟ ما در حال حاضر شاهد عملکرد دولت اسلامی هستیم ... در ثانی فرض می کنیم که علوم ما اسلامی نیستد ، مدرک و شاهد سکولار بودنش کجاست؟
پاسخ:
1. ابتدا باید توجّه داشت که منظور از «علم» در بحث «علم دینی و علم سکولار» علم تجربی است که پیشرفت آن از طریق تجربه و آزمون و خطای نظریّات است نه از راه برهان عقلی یا نقل ، اعمّ از این که علوم ، طبیعی باشند مثل: فیزیک و زیست شناسی و پزشکی و امثال آنها یا علوم انسانی باشند مثل: روانشناسی ، جامعه شناسی ، اقتصاد ، سیاست و امثال اینها.
2. همچنین لازم به یادآوری است که بحث علم دینی و علم سکولار ، یک بحث فلسفی ـ کلامی است. لذا فلسفه و کلام زیر مجموعه ی این بحث نبوده ، متولّی آن هستند. و البته شکّی نیست که علم کلام یک علم دینی است. چون علم کلام ذاتاً علمی بر خاسته از متن ادیان است ، که در صدد دفاع از اعتقادات آنهاست. لذا کلام هر دینی رنگ و بوی همان دین را دارد. همچنین فلسفه ها اگرچه فرا دینی هستند ولی به دو طیف الهی و الحادی تقسیم می شوند.
یکی از پرسشهای رایج در مساله امامت این است که : « چرا در قرآن کریم به صراحت اشاره به امامت نشده حال آنکه امامت از مهمترین مسائل دین شمرده می شود؟»
پاسخ این است که فرض مطرح شده در این پرسش نه تنها مقبول نیست بلکه دقیقاً عکس آن صادق بوده و در آیات فراوانی از قرآن کریم به صراحت تمام ، هم از اصل امامت سخن گفته شده ، هم مصداق آن مشخّص گردیده است. لکن کسی که بخواهد زیر بار حقّ نرود ، حتّی واضحترین کلمات را هم از معنی خود منحرف خواهد ساخت. زیلاً به برخی از آیات و نحوه ی دلالت آنها بر مساله امامت اشاره می شود.
برای ادامه مطلب روی عنوانهای زیر کلیک فرمایید:
خــدا چــگونه آفــرید؟
در نگاه عارفان و حکیمان مسلمان ، کلّ عالم خلقت چیزی نیست جز ظهور اراده ی فعلی خداوند متعال. البته توضیح این حقیقت ، با شیوه ی فلسفی برای افراد غیر متخصّص در فلسفه ، کار بسیار دشواری است ؛ امّا از آنجا که فرموده اند:«مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَف رَبّه . ـــــــ هر که خود را شناخت به یقین ربّ خود را شناخت.» ، برای نزدیک نمودن این حقیقت متعالی به ذهن مخاطب نا آشنا با فلسفه ، می توان گفت: نسبت اراده ی خداوند متعال به موجودات عالم خلقت تا حدودی مثل نسبت اراده ی انسان به صور خیالی اوست. انسان زمانی که می خواهد صورتی خیالی را ایجاد نماید آن را اراده می کند ؛ و اراده کردن او همان و پدیدار شدن آن صورت خیالی همان. اراده نمودن فعل انسان است ؛ و آن صورت خیالی ایجاد شده با اراده ، چیزی نیست جز ظهور و تجلّی اراده. یعنی آن صور خیالی از عدمستان نیامده اند ، بلکه کمالات وجودی خود اراده است که در مرتبه ی پایین تری از وجود به آن صورت متجلّی شده است. لذا آن صور خیالی ، ظهور کمالات وجودی اراده ، و به نحو اولی ظهور کمالات وجودی ذات آدمی هستند ؛ چرا که خود اراده ، یکی از ظهورات ذات انسان است.
پرسش: قرآن قدیم است یا حادث؟ اگر قدیم است چرا افرادی مثل ابولهب که از قدیم و بدون اختیاری ازخود کافر شده اند بایستی مجازات شوند؟ آیا مجازات برای امری جبری عدالت است؟
1. بحث قدیم و حادث بودن کلام الهی در میان علمای شیعه اساساً مطرح نشده تا بخواهند از شبهات آن جواب دهند. ائمه اهل بیت(ع) شیعه را از ورود در این بحث بازمی داشتند ؛ چرا که این مباحث بازیچه ی دست سیاستمداران آن زمان شده بود تا فرقه ها را به جان هم بیندازند ؛ لذا به خاطر همین بحث ، تعداد زیادی از علمای معتزلی و اهل حدیث کشته شده اند. از اینرو از دوره ای که این بحث بین اهل سنّت رواج داشت تعبیر به عصر مِحنت می شود.
اهل حدیث و حنابله ــ از اهل سنّت ــ بر این اعتقاد بودند که کلام الله قدیم (غیر مخلوق)است ؛ و هر کس به حدوث (مخلوقیّت) آن معتقد شود کافر و مرتدّ بوده ، مستحقّ قتل است. در مقابل ، معتزله ــ گروه دیگری از اهل سنّت ــ معتقد به حدوث کلام الله بودند. ابوالحسن اشعری ، مؤسس فرقه ی اشعری نیز به جمع دو قول اعتقاد داشت. وی گفت خدا دو گونه کلام دارد ، کلام نفسی و کلام لفظی ؛ کلام نفسی معنایی است قائم به ذات خدا ، لذا قدیم است ؛ امّا کلام لفظی از جنس نوشتار و صوت بوده مخلوق و حادث است. ــ البته باید توجّه نمود که به نظر اشعری منظور از کلام نفسی ، علم خدا نیست بلکه صفت دیگری غیر از علم است. ــ امّا علمای شیعه در عصر مطرح بودن این بحثهای جنجالی ، به توصیه ی اهل بیت (ع) هیچگاه وارد این بحثها نشدند.ادامه مطلب...
پرسش:
ماهیت نفس بر اساس علوم جدید، چیست؟ چطور گاهی امّاره می شود و گاهی لوّامه و … ؟
پاسـخ :
کلمه نفس ، به معنی خود و خویشتن است ؛ روشن است که بحث نفس ، ربطی به علومی مثل فیزیک و شیمی و امثال آنها ندارد ؛ چرا که این علوم اساسا از موجودات زنده بحث نمی کنند ؛ لذا تنها سه علم از میان علوم تجربی وجود دارند که در مورد ماهیت انسان سخن می گویند ؛ یکی زیست شناسی است که انسان را مساوی با بدن مادی می داند و از انسان در زمره دیگر حیوانات بحث می کند ؛ و اساساً کاری به این ندارد که واژه هایی مثل « من » یا «خودم » به چیزی اطلاق می شود ؛ اگر هم یک دانشمند زیست شناس ، در این مورد اظهار نظر کند ، سخن او در علم زیست شناسی خریدار نخواهد داشت ؛ چرا که خارج از موضوع زیست شناسی سخن گفته است ؛ و در واقع عقائد فلسفی خود را وارد زیست شناسی کرده است. علم تجربی دیگری که از ماهیت انسان بحث می کند ، جامعه شناسی تجربی است ؛ لکن جامعه شناسی ، انسان را از آن حیث که در اجتماع حضور دارد ، مورد بررسی قرار می دهد نه انسان را از آن حیث که انسان است ؛ به عبارت دیگر جامعه شناسی ، رفتار و صفات اجتماعی انسان را بررسی می کند نه خود انسان را. علم تجربی سوم که از انسان بحث می کند روانشناسی تجربی است . بین روانشناسان ، نیز در مورد ماهیت نفس ، اختلاف نظر وجود دارد ، برخی از آنها ،نفس را صرفا مغز و واکنشهای گوناگون مغز به محرکهای گوناگون می دانند ؛ و به چیزی فراتر از امور مادی در انسان اعتقاد ندارند ؛ امّا عدّه ای دیگر از روانشناسان معتقدند ، آنچه انسان از آن با عنوان «من » یا « خود» یاد می کند ، حقیقتی غیر مادی است ؛ و آنچه ما در روانشناسی مورد بررسی قرار می دهیم حالات ، رفتارها و واکنشهای این حقیقت غیر مادی است ؛ و روانشناسی به عنوان یک علم تجربی راهی برای اثبات وجود نفس یا بیان ماهیّت آن ندارد. بنا بر این ، بحث نفس به معنی واقعی کلمه هنوز هم یک فلسفی است ؛ و علوم تجربی نه راهی برای اثبات آن دارند و نه راهی برای انکار آن و نه راهی برای بررسی حقیقت آن . ادامه مطلب...
پرسش :با این حال که همه میگویند "خدا" جا و مکان ندارد و درهمه جا هست "عروج پیامبر به عرش" را چگونه تبیین میکنید؟ خدا اگر جسم نیست و درهمه جا حضور دارد پس عرش نمیتواند وجود داشته باشد و نمیتوان مکانی مشخص را به محضر خدا نسبت داد.
پاســــخ:
عالم خلق دارای سه مرتبه کلی است که عبارتند از 1- عالم عقل ـ توجه: این عقل غیر از عقل انسان است ــ 2- عالم مثال 3- عالم طبیعت.
عالم عقل یا عالم جبروت ، عالمی است مجرد از مادّه و خواص مادّه ؛ لذا در این عالم ، خبری از آثار مادّه ، مثل حرکت و زمان و شکل و رنگ و مقدار و ... وجود ندارد . عالم مثال یا عالم برزخ یا عالم ملکوت نیز عالمی است مجرّد از مادّه؛ لکن در این عالم برخی از خواص مادّه نظیر شکل و رنگ و مقدار موجود است ؛ ولی از زمان و حرکت که خواصّ اصلی ماده اند منزّه است، عالم طبیعت نیز همان عالم ماده است. رابطه ی بین این عوالم، رابطه ی طولی است؛ یعنی عالم عقل باطن و علّت عالم مثال و عالم مثال باطن و علّت عالم طبیعت است ؛ و چنین نیست که بعد از تمام شدن عالم ماده عالم مثال شروع شود ؛ و بعد از تمام شدن عالم مثال عالم عقل آغاز گردد ؛ یعنی این سه عالم ــ آن گونه که برخی توهم نموده اند ــ کرات تو در تو نیستند ؛ بلی عالم عقل عالم مثال را در بر گرفته است ؛ عالم عقل نیز عالم ماده را در بر گرفته است ؛ اما نه به صورت کرات تو در تو ؛ بلکه به آن صورتی که ذهن انسان صور ذهنی او را در بر گرفته است و روح انسان ،ذهن او را در بر گرفته است . حقایق وجودی از عالم عقل به عالم مثال و از عالم مثال به عالم طبیعت نازل می شوند. لذا بر اساس برخی از ادله و انگاره های فلسفی هر چه در طبیعت پدید می آید به نحو ریزش و تنزّل از عالم ملکوت است نه به نحو رویش از خود طبیعت ؛ این حقیقت را از آیات و روایات نیز می توان استفاده نمود ؛خداوند متعال می فرماید : « وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ » (الحجر : 21) ( و هیچ چیزی نیست مگر این که خزائن آن نزد ماست؛ و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معلوم و معیّن ) ؛ و فرمود : « یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ »(الأعراف : 26 ) ( اى فرزندان آدم! ما نازل کردیم براى شما لباسى که اندام شما را مىپوشاند و مایه زینت شماست؛ اما لباس پرهیزگارى بهتر است! اینها(همه) از آیات خداست، تا متذکّر(نعمتهاى او) شوند )ادامـه مـطلب...
پرسش: خدا الان چه می کند؟ بیکار است؟ قبل از خلق ما و هستی چه کاری می کرد؟ اگه این همه را خلق نمی کرد، بیکار بود؟! از اینکه کسی نمی تواند مستقیما ببینتش یا همکلام او شود، مثل انسان ها حوصله اش سر نمی رود؟
پرسش : طبق نظریه تکامل داروین موجودات از تک سلولی ها به وجود آمده اند ؛ انسان نیز تکامل یافته موجودات پستر از خود است ؛ خود تک سلولی ها هم از مواد بی جان به وجود آمده اند پس سهم خدا در این وسط چیست؟ برای مطالعه جواب اینجا کلیک بفرمایید