پرسش:
ماهیت نفس بر اساس علوم جدید، چیست؟ چطور گاهی امّاره می شود و گاهی لوّامه و … ؟
پاسـخ :
کلمه نفس ، به معنی خود و خویشتن است ؛ روشن است که بحث نفس ، ربطی به علومی مثل فیزیک و شیمی و امثال آنها ندارد ؛ چرا که این علوم اساسا از موجودات زنده بحث نمی کنند ؛ لذا تنها سه علم از میان علوم تجربی وجود دارند که در مورد ماهیت انسان سخن می گویند ؛ یکی زیست شناسی است که انسان را مساوی با بدن مادی می داند و از انسان در زمره دیگر حیوانات بحث می کند ؛ و اساساً کاری به این ندارد که واژه هایی مثل « من » یا «خودم » به چیزی اطلاق می شود ؛ اگر هم یک دانشمند زیست شناس ، در این مورد اظهار نظر کند ، سخن او در علم زیست شناسی خریدار نخواهد داشت ؛ چرا که خارج از موضوع زیست شناسی سخن گفته است ؛ و در واقع عقائد فلسفی خود را وارد زیست شناسی کرده است. علم تجربی دیگری که از ماهیت انسان بحث می کند ، جامعه شناسی تجربی است ؛ لکن جامعه شناسی ، انسان را از آن حیث که در اجتماع حضور دارد ، مورد بررسی قرار می دهد نه انسان را از آن حیث که انسان است ؛ به عبارت دیگر جامعه شناسی ، رفتار و صفات اجتماعی انسان را بررسی می کند نه خود انسان را. علم تجربی سوم که از انسان بحث می کند روانشناسی تجربی است . بین روانشناسان ، نیز در مورد ماهیت نفس ، اختلاف نظر وجود دارد ، برخی از آنها ،نفس را صرفا مغز و واکنشهای گوناگون مغز به محرکهای گوناگون می دانند ؛ و به چیزی فراتر از امور مادی در انسان اعتقاد ندارند ؛ امّا عدّه ای دیگر از روانشناسان معتقدند ، آنچه انسان از آن با عنوان «من » یا « خود» یاد می کند ، حقیقتی غیر مادی است ؛ و آنچه ما در روانشناسی مورد بررسی قرار می دهیم حالات ، رفتارها و واکنشهای این حقیقت غیر مادی است ؛ و روانشناسی به عنوان یک علم تجربی راهی برای اثبات وجود نفس یا بیان ماهیّت آن ندارد. بنا بر این ، بحث نفس به معنی واقعی کلمه هنوز هم یک فلسفی است ؛ و علوم تجربی نه راهی برای اثبات آن دارند و نه راهی برای انکار آن و نه راهی برای بررسی حقیقت آن .
فلاسفه نیز در باب نفس ، اختلاف نظرهای جدّی دارند ؛ ولی به طور کلی به دو گروه منکرین نفس غیر مادی و مثبتین نفس غیر مادی تقسیم می شوند. از جمله فلاسفه اثبات کننده ی نفس مجرّد( غیرمادّی ) فلاسفه اسلامی هستند ؛ از نظر فلاسفه اسلامی نفس ــ که به یک اعتبار آن را روح هم می گویند ــ موجودی است مجرّد(غیر مادّی ) که در افق وجودی بالاتری نسبت به بدن قرار داشته و بدن را تدبیر می کند ؛ یا به عبارت فلسفی تر موجودی است که ذاتاً مجرّد بوده ولی در مقام فعل و عمل ، مادّی است ؛ یعنی برای انجام برخی امور نیازمند بدن مادّی است ؛ برخلاف عقول(ملائک) که هم ذاتا مجرّدند هم فعلاً . این حقیقت مجرّد (نفس) ، دارای شئون بسیاری چون ، باصره ، سامعه ، شامّه ، لامسه ، ذائقه ، وهم ، خیال ، متخیّله ؛ عقل ، قلب ، فهم ، فکر ، حافظه و ... است ؛ که در برخی از اینها از اعضاء بدن نیز به عنوان ابزار کمک می گیرد ؛ برای مثال از چشم کمک می گیرد تا موجودات مادی را مشاهده کند ؛ ولی در خواب ، یا در عالم خیال ، بدون چشم نیز قادر به دیدن برخی امور است ؛ یا برای یاد آوری مطالب از حافظه ، نیازمند بخشهایی از مغز است .
در فلسفه اسلامی در واقع ، بیشتر از این شئون و صفات ذاتی نفس بحث می شود تا از حقیقت خود نفس ؛ چون حقیقت نفس را از راه مفهوم نمی توان شناخت ؛ حقیقت نفس را تنها از یک راه می توان ادراک نمود ؛ و آن ادراک حضوری و شهودی است. هر کسی نفس خود را به علم حضوری ادراک می کند ؛ ولی این ادراک ، در مقایسه با ادراک شهودی عارف بسیار ضعیف است.
در فلسفه اسلامی اثبات شده که ، ماهیت هر موجودی در تحلیل عقلی به دو جزء تقسیم می شود ؛ که یکی جزء اعمّ و دیگری جزء اخصّ است ؛ جزء اعم را جنس و جزء اخص را فصل می نامند. .ــ جهت اطلاع بیشتر از این دو اصطلاح به کتب منطق رجوع بفرمایید. ــ برای مثال گفته می شود ماهیت انسان حیوان ناطق است. در این تعریف حیوان ، جنس ، و ناطق( نفس ناطقه داشتن ) فصل است ؛ همچنین در فلسفه اسلامی ، اثبات شده که حقیقت هر موجودی به فصل آن است نه به جنس آن . برای مثال آنچه ببر را از پلنگ متمایز نموده است فصل آنهاست نه جنس آنها ؛ چون جنس هر دوی آن حیوان است. لذا حقیقت انسان نیز به فصل آن است ؛ و فصل انسان همان نفس ناطقه اوست ؛ همچنین در فلسفه صدرایی (حکمت متعالیه ) اثبات شده که فصل ماهیّات ، خودش از سنخ ماهیت نیست بلکه از سنخ وجود است . (ر.ک: نهایةالحکمة ؛ مرحله 5 ، فصل 6 ) ؛ از طرف دیگر در فلسفه از مسلّمات است که وجود خارجی به ذهن نمی آید لذا وجود اشیاء با عقل و به صورت مفهومی قابل ادراک نیست ؛ و آنچه ادراک می شود ماهیّت است ؛ و چون نفس فاقد ماهیّت حقیقی است ، لذا حقیقت آن با عقل قابل ادراک نیست ؛ و تنها راه ادراک حقیقت آن ، ادراک حضوری است.
همچنین از مطلب بالا در فلسفه صدرایی استنباط شده که نفس ، موجودی است دارای مراتب ، چون طبق مبنای حکمت متعالیه ، وجود حقیقتی یگانه ولی دارای مراتب است ؛ و نفس هم که فصل انسان است ، از سنخ وجود است. بنا بر این نفس در پایین ترین مرتبه اش ، فقط یک مرتبه از بدن بالاتر است ؛ ولی بالاترین مراتب آن ، حتی از اعظم ملائک نیز برتر است ؛ از طرف دیگر در فلسفه صدرایی اثبات شده است که نفس در بدو تولّد تا حدّ زیادی ، بالقوّه است ؛ و به مرور زمان با استفاده ابزاری از بدن تکامل می یابد و مراتب وجودی خود را به دست می آورد ؛ وقتی نفس در پایین ترین مراتب خود است ، تنها مشغول تدبیر بدن است و التفات چندانی به عالم ملکوت و امور معنوی ندارد ؛ لذا تمام همّت آن ، این است که خواسته های مادی انسان را برآورده سازد ؛ لذا نفس را در این مرتبه ، نفس امّارة بالسّوء می نامند ؛ یعنی نفسی که به امور پست و صرفاً دنیایی امر می کند ؛ اگر مرتبه نفس از این حدّ فراتر رفت ، توجّه او به عالم ملکوت و معنویّات ، بیشتر می شود ؛ در این حالت ، توجّه نفس ، گاه تماماً به عالم ماده است و گاه نیز توجّه به عالم ماده را کم کرده و به عالم ملکوت و معنویات نیز توجّه می کند ؛ که در این صورت نفس ، خود را از اینکه توجّهش تماماً به عالم مادّه است ملامت می کند ؛ لذا از این مرتبه ی نفس ، تعبیر می شود به نفس لوّامه ؛ یعنی نفس ملامت کننده . هر چه مرتبه نفس بالاتر رود این حالت لوّامه بودن نیز قویتر می شود تا جایی که توجّه شخص به جنبه مادی خودش به حدّ اعتدال می رسد ؛ و این حدّ اعتدال همان است که شرع الهی آن را مشخص نموده است. در این حالت ، نفس به مرتبه عدالت می رسد ؛ و هر چه بالاتر می رود ملکه عدالت نیز قویتر می شود تا به مرحله عصمت اکتسابی برسد و شخص صاحب نفس مطمئنّه گردد ؛ که مرتبه ی اولیای الهی است . در این حالت نفس از هر گونه اضطرابی می رهد و دیگر محال است به عقب باز گردد. خود نفس مطمئنه نیز دارای مراتبی است ؛ که مراتب اولیاء ، وابسته به آن است ؛ و بالاترین حدّ آن از آنِ کسانی چون سلمان فارسی است ؛ البته انبیاء و ائمه (ع) به نحو اولی ، این مرتبه دارند ؛ بالاتر از نفس مطمئنه ، نفس قدسیّه است که اختصاص به انبیاء و ائمه (ع) دارد ؛ و با این نفس است که نبوّت و امامت ،حمل می شود ؛ و با این نفس است که وحی دریافت می شود و معجزه صادر می شود ؛ و آن کس که دارای این مرتبه باشد سهو ونسیان و غفلت و لهو از او منتفی است ؛ خود نفس قدسیّه نیز مراتبی دارد که تفاوت درجات انبیاء (ع) ناشی از آن است ؛ و بالاترین مرتبه نفس قدسیّه برای چهارده معصوم است.