پرسش: خدا الان چه می کند؟ بیکار است؟ قبل از خلق ما و هستی چه کاری می کرد؟ اگه این همه را خلق نمی کرد، بیکار بود؟! از اینکه کسی نمی تواند مستقیما ببینتش یا همکلام او شود، مثل انسان ها حوصله اش سر نمی رود؟
پاسخ:
1. خداوند متعال وجود صرف و محض است ؛ و هر چه در عالم است ظهور کمالات نامحدود او هستند ؛ به عبارت دیگر همه موجودات ظهور اراده ازلی خداوند متعالند. همانطور که ما با اراده خود ، موجوداتی را در ذهنمان ایجاد می کنیم خداوند متعال نیز با یک اراده در ازل کل عالم را ایجاد کرده است ؛ بنا بر این ، موجودات همواره بوده اند و زمانی نبوده که موجودی نبوده باشد ؛ چرا که اراده و کمالات خدا ازلی هستند ؛ به عبارت ساده تر خدا علّت تامّه عالم است ؛ و با وجود علّت تامّه ، وجود معلول حتمی است و محال است علّت تامّه باشد ولی معلول آن نباشد ؛ و همچنین محال است علّت تامّه باقی باشد ولی معلول آن نابود شود ؛ لذا تا خدا بوده عالم هم بوده ؛ و تا خدا هست عالم هم خواهد بود ؛ و خدا ازلی و ابدی است لذا عالم خلقت نیز ازلی و ابدی است ؛ امّا ازلی بودن خدا ذاتی است ولی ازلی بودن عالم به تبع ازلی بودن علّت آن(خدا) است. پس خدای بدون مخلوق معنی ندارد . خدایی که مخلوق نداشته باشد خالق نیست ؛ و خدایی که خالق نباشد ، ناقص است ؛ و خدایی که ناقص است خدا نیست ؛ چون خدا یعنی کمال محض.
2. برای خدا تعدد اراده هم معنی ندارد ؛ یعنی خدا برای هر موجودی یک اراده جداگانه نمی کند ؛ بلکه خداوند متعال از ازل یک اراده کرده است ؛ و به همان یک اراده ، تمام موجودات از ازل تا ابد پدید آمده اند. خداوند متعال کل عالم را یکجا اراده نموده است ؛ و از جمله اراده نموده است که برخی موجودات به مرور زمان پدید آیند ؛ یعنی خدا به تدریج اراده نمی کند بلکه اراده تدریج کرده است.
3. موجوداتی که به مرور زمان در دنیا پدید می آیند ، وجود دنیایی آنها ازلی و ابدی نیست ؛ ولی اصل وجود آنها ازلی و ابدی است ؛ خداوند متعال می فرماید:« وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(الحجر/ 21) ( و هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معیّن و معلوم. ) هر موجود مادّی ، حقیقتی در نزد خدا دارد که از آن مرتبه به یک عالم غیر مادی به نام عالم جبروت یا عالم عقول تنزّل می یابد ؛ و سپس از عالم جبروت به یک عالم غیر مادی دیگر به نام عالم ملکوت یا عالم مثال نازل می شود ؛ و آنگاه در وقت خاصّ خود ، از عالم ملکوت به عالم مادّه نازل می شود و با مادّه ی عالم طبیعت متّحد می شود ؛ و سپس بعد از تمام شدن عمر دنیایی آن موجود ، حقیقت آن به همان ترتیب که آمده است به سوی خدا باز می گردد ولی ماده آن در این عالم می ماند . لذا خداوند متعال فرمود : « ... وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ »(آلعمران/ 109) ( و از آنِ خداست هر آنچه در آسمانها و زمین است ؛ و همه امور به سوی او باز می گردند. )
4. قیامت هم به معنی عدم شدن عالم ماده نیست ؛ بلکه در قیامت صورت عالم ماده در هم فرو می ریزد ؛ و دوباره از مادّه عالم مادّه ، عالمی دیگر بر پا می شود ؛ همانطور که یک انسان با مردن به عالم ملکوت باز می گردد ولی مادّه بدن او در عالم ماده می ماند و دوباره از ماده بدن او موجودات دیگری پدید می آیند. بنا بر این قیامت مرگ عالم ماده فعلی است ؛ و بعد از این عالم ماده ما عوالم مادی دیگری نیز پدید خواهند آمد ؛ کما این که قبل از عالم فعلی ما ، بی نهایت عالم ماده بوده است. « جابر بن یزید، گفت: از امام باقر(ع) تفسیر قول خدای عز و جلّ را پرسیدم که می فرماید: «آیا درمانده شدیم به آفرینش نخست بلکه آنان هر روز در پوششى از آفرینشى تازهاند،»( ق/15) امام فرموند: اى جابر تأویل این آیه آن است که زمانی که خدا ی عز و جل این مخلوقات و این جهان را پایان دهد ؛ و اهل بهشت در بهشت جای گیرند و اهل جهنم در جهنم ، خدا ی عز و جل جهانى غیر از این جهان را از نو بیافریند، و خلقى بىنر و بىماده،بیافریند که او را بپرستند و او را به یگانگی بشناسند، و زمینى غیر از این زمین براى آنها بیافریند که روى آن باشند، و آسمانى غیر این آسمان که بر آنها سایه افکند. شاید تو گمان کرده ای که خدای عز و جل فقط همین یک جهان را آفریده، یا اینکه خدای عز و جل آدمى جز شما نیافریده است . آرى به خدا قسم البته خدای تبارک و تعالى هزار هزار جهان و هزار هزار آدم آفریده و تو در آخر این همه جهان و این همه آدمیانى .») بحار الأنوار ؛ ج54 ؛ص321 )
5. این که خداوند متعال با چشم دیده نمی شود به این جهت است که چشم ، اشیاء مادی را می بیند ؛ لذا چشم ، عقل و فرشته را هم نمی بیند. بنا بر این ، آنچه چشم می بیند ناقصترین و ضعیفترین مرتبه وجود است ؛ اما اینکه خدا با چشم دیده نمی شود به این معنی نیست که خدا اصلا دیده نمی شود ؛ بلی ذات خدا را هیچ موجودی ادراک نمی کند ولی اسماء و صفات او که عالم را پر کرده است با چشم عقل و با چشم دل قابل مشاهد است ؛ و اساسا غیر خداست که ذاتا دیده نمی شود ؛ خدا وجود محض است ؛ و وجود تنها حقیقتی است که همه آن را می شناسند و کسی نمی تواند وجود را انکار کند ؛ هر موجودی خود سهمی از وجود دارد ، که آن وجود را از خدا گرفته است ؛ لذا هر موجودی به اندازه وجود خودش خدا را در خود مشاهده می کند ؛ به عبارت دیگر موجودات ، ظهور اسماء و صفات خدا هستند ؛ لذا اسماء و صفات خدا در همه موجودات قابل مشاهده است ؛ و همه موجودات نشانه های خدا هستند ؛ به قول بابا طاهر:
« به صحرا بنگرم صحرا تو بینم ** به دریا بنگرم دریا تو بینم
به هر جابنگرم کوه ودر و دشت** نشان از قامت رعنات و بینم »
6. اموری مثل حوصله و ناراحتی و احساس یکنواختی و امثال آنها مخصوص موجودات مادّی هستند ؛ لذا نه تنها در خدا که در ملائک نیز این امور راه ندارد . حوصله انسان وقتی سر می رود که احساس رکود و سکون می کند ؛ احساس می کند که رشد و ترقی و تکامل ندارد ؛ لذا وقتی در مسیر رشد و ترقی قرار می گیرد نشاط می یابد . انسان از یک سو میل به کمال دارد و ازسوی دیگر درمی یابد که الان ناقص است و می داند که می تواند به کمال مطلوبش برسد ؛ ولی شرائط را برای رسیدن به آن کمال مناسب نمی یابد ؛ در این حالت است که احساس رکود و سکون و بی حوصلگی می کند ؛ و خیال می کند که با حضور دیگران از این رکود رها می شود ؛ درحالی که این فقط یک علاج موقّت است ؛ انسان تنها زمانی از رکود رها می شود که یا دائما در حال تکامل وجودی باشد یا به کمال نهایی خود رسیده باشد.
بنا به آنچه بیان شد روشن می شود که در مورد خداوند متعال و ملائک ، احساس یکنواختی و بی حوصلگی و امثال آنها معنی ندارد ؛ چرا که خدا کمال محض است و برای او ترقی و تکامل معنی ندارد. ملائک نیز از آن جهت که مادی نیستند میل به تکامل ندارند ؛ لذا احساس رکود هم نمی کنند.