با این حال که همه میگویند "خدا" جا و مکان ندارد و درهمه جا هست "عروج پیامبر به عرش" را چگونه تبیین میکنید؟ خدا اگر جسم نیست و درهمه جا حضور دارد پس عرش نمیتواند وجود داشته باشد و نمیتوان مکانی مشخص را به محضر خدا نسبت داد.
پاسخ:
عالم خلق دارای سه مرتبه کلی است که عبارتند از 1- عالم عقل ـ
توجه: این عقل غیر از عقل انسان است ــ 2- عالم مثال 3- عالم طبیعت.برای این که مطالب فوق ملموس تر شوند مطلب را با مثالی بیان
می کنیم .ــ البته مثال صرفا برای تقریب به ذهن است ؛ و به نحو کامل مطلب را نمی رساند ـــ اگر موجودات عالم طبیعت را به مصنوعات ریز و درشت ساخت دست بشر ، مثل ماشین و فرش و خانه و کامپیوتر و... تشبیه کنیم ؛ عالم مثال(عالم ملکوت ) به منزله ذهن و قوه خیال بشر خواهد بود ؛ ساخته های دست بشر ابتدا در ذهن پدید می آیند و آنگاه در خارج از ذهن ساخته می شوند ؛ تا ما ساختمانی را در ذهن خود تصور نکنیم ؛ آن را در خارج از ذهن خود نخواهیم ساخت ؛ یک مهندس ابتدا ساختمان را در ذهن خود می سازد و آنگاه نقشه آن را بر روی کاغذ پیاده می کند و از روی نقشه ، ساختمان را می سازد ؛ یعنی ساخته دست بشر ، از مرتبه ذهنی آن که موجودی غیر مادی است ولی برخی آثار ماده مثل رنگ و مقدار و شکل و ... را دارد ، به مرتبه مادی تنزل می یابد.موجودات مادی نیز از مرتبه عالم مثال تنزّل می یابند. در مثل آنچه گفته شد خود موجود ذهنی نیز از مرتبه ای بالاتر ، یعنی از مرتبه وجود عقلی که منزّه از ماده و آثار ماده نظیر شکل و رنگ و مقدار است ،نازل می شود ؛ یعنی صور ذهنی ما تنزّل یافته مفاهیم عقلی ما هستند؛ مثلا ما با عقلمان می دانیم ساختمان چیست؛ ولی ساختمان عقلی ما نه یک طبقه است و نه دو طبقه یا بیشتر ؛ نه سیمانی است نه خشتی و گلی ؛ نه رو به جنوب است است نه رو به شمال ؛ و ... . اگر مفهوم عقلی ساختمان ، یک طبقه یا سیمانی یا رو به جنوب بود ، در آن صورت، ساختمانِ دو طبقه یا چند طبقه و ساختمان خشتی و ساختمان رو به شمال ، ساختمان نبودند؛ این ساختمان بی شکل و بی رنگ و بی مقدار و بی جهت و... است که از مرتبه عقل به مرتبه ذهن خیالی و قوه خیال نازل می شود ؛ وبه صورت این همه اشکال مختلف ساختمان در ذهن ما در می آید. خود عقلی جزئی انسان نیز از شئونات و از قوای روح است ؛ روح نیز ظهور حقیقتی است که ما آن را « من » می نامیم . موجودات عالم مثال نیز به همین نحو از عالمی به نام عالم عقول که عالمی بی شکل و رنگ و جهت و مقدار و... است ،تنزّل می یابند. خود عالم عقل نیز از مرتبه علم الهی تنزّل یافته است .از این مثال مطالب دیگری نیز روشن می شود ؛ یکی از آن مطالب این است که هرچه موجودات ،تنزّل می یابند کثرت پیدا می کنند ؛ و جزئی تر می شوند ؛ ساختمان عقلی یکی بیش نیست ولی در مرتبه خیال به صورت اشکال گوناگون ساختمان در می آید ؛ ولی باز این ساختمان ذهنی نسبت به ساختمانهای مادی کلی تر است ؛ لذا ما وقتی یک شکل از ساختمان را تصور نمودیم می توانیم هزاران نمونه از آن را بر روی زمین بسازیم ؛ یک موجود مثالی نیز در عالم طبیعت می تواند افراد فراوانی داشته باشد؛ مطلب دوم این است که موجود عقلی از نظر وجودی قویتر از موجود مثالی است ؛ و موجود مثالی از نظر وجودی قویتر از موجود مادی است ؛ همانطور که موجود عقلی از موجود ذهنی خیالی و موجود ذهنی خیالی از مصنوع بشر ــ در عالم خارج از ذهن ــ قویتر است ؛ چون موجود مادی معلول موجود مثالی و موجود مثالی معلول موجود عقلی است ؛ و معلول همواره ضعیفتر از علّت است ؛ در مورد مصنوعات دست بشر هم چنین است ؛ اگر ما مفهوم عقلی چیزی را نداشته باشیم ، تصور خیالی آن را هم نخواهیم داشت ؛ وتا تصور خیالی آن نباشد ؛ آن شی در خارج از ذهن ساخته نخواهد شد. مطلب سوم این که موجود عقلی از نظر وجودی مقدّم بر موجود مثالی است ؛ موجود مثالی نیز از نظر وجودی مقدّم بر موجود مادی است
.و مطلب چهارم این که همواره عالم بالاتر ـ از حیث وجودی ـ بر عالم پایین تر احاطه وجودی دارد ؛ و در باطن آن حاضر است ؛ و بدون آن عالم پایین تر نیز نخواهد بود؛ همان گونه که صور ذهنی ما که از اراده ما حاصل شده اند ظهور اراده ما هستند ؛ مثلا ساختمانی که ما در ذهنمان تصور می کنیم در واقع چیزی جز ظهور اراده ما نیست؛ اراده ماست که به صورت در آمده است ؛ لذا اگر ما اراده خود را از آن صورت ذهنی برگردانیم آن صورت ذهنی نابود می شود. رابطه عوالم وجود نیز چنین است ؛ عالم طبیعت ظهور عالم مثال و عالم مثال ظهور عالم عقل و عالم عقل ظهور علم الهی است .این خلاصه ای از هندسه هستی بود که عرض شد ؛ حال باید
دید که جایگاه عرش در کجای این هندسه هستی است.عرش در لغت به معنی تخت فرمانروایی است ؛ عرش تختی بود که
فرمانروایان بر آن می نشستند و فرامین حکومتی را صادر می نمودند ؛ و از آنجا امور مملکت را تدبیر می کردند ؛ لذا عرش خدا نیز مرتبه فرمانروایی و مرتبه تدبیر اوست ؛ و خداوند متعال به واسطه عرش عالم هستی را تدبیر می نماید .اما این مرتبه فرمانروایی و تدبیر چیست؟با توجه به آیات
قرآن کریم و روایات متعددی که در مورد حقیقت عرش از معصوم (ع) صادر شده است ،می توان گفت که حقیقت عرش ، مرتبه ای از مراتب وجود است که بر همه موجودات عالم احاطه وجودی دارد ؛ و خداوند متعال به واسطه آن مرتبه وجودی ، بر جمیع موجودات عالم فرمان می راند و آنها را تدبیر می کند. خداوند متعال می فرماید: « إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْر »(الأعراف /54) ( پروردگار شما، خداوندى است که آسمانها و زمین را در شش روز[ شش دوران] آفرید؛ سپس بر تخت فرمانروایی قرار گرفت و به تدبیر عالم پرداخت. ) و می فرماید :« اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفیعٍ أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ » ( سجده / 4- 5) (پروردگار شما کسى است که آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است را در شش روز[ شش دوران] آفرید، سپس بر عرش فرمانروایی قرار گرفت؛ هیچ سرپرست و شفاعت کنندهاى براى شما جز او نیست؛ آیا متذکّر نمىشوید؟ امر عالم را از آسمان به سوى زمین تدبیر مىکند). امیر المومنین (ع) فرمودند: « کُلُّ شَیْءٍ خَلَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى فِی جَوْفِ الْکُرْسِیِّ خَلَا عَرْشِهِ فَإِنَّهُ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یُحِیطَ بِهِ الْکُرْسِی »(بحار الأنوار ج10ص 188) ( هر آنچه خدا خلق نموده به غیر از عرش همه در درون کرسی قرار دارند ؛ همانا عرش عظیمتر از آن است که کرسی بر آن احاطه پیدا کند.)«
دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، رَوَى : أَنَّ فِی الْعَرْشِ تِمْثَالًا لِکُلِّ عَبْد...»( بحارالأنوار؛ج 6 ؛ ص7 )) همانا در برای بنده ای صورتی است ...)« جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّهُ قَالَ : فِی الْعَرْشِ
تِمْثَالُ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَالَ وَ هَذَا تَأْوِیلُ قَوْلِهِ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ » (بحارالانوار ؛ ج55 ؛ ص 34 ) ) امام صادق (ع) از از پدرش از جدش روایت فرمودند که تمثال همه مخلوقات از دریایی و غیر دریایی در عرش است ؛ و این است تاویل فرمایش خداوند متعال که فرمود : و هیچ چیزی نیست مگر این که خزائن آن نزد ماست.)حاصل مطلب تا این مرحله این است که
:عرش ،علم خداست ؛ که علت همه موجودات و باطن همه موجودات و محیط بر همه موجودات و حاضر
در همه موجودات است ؛ و با اوست که موجودات وجود می یابند؛ بنا بر این اگر گفته شود که عرش محضر خداوند متعال است ؛ منظور این است که همه موجودات در عرش حضور دارند ؛ و در علم خدا حاضرند . خود عرش نیز ظهور اسماء وصفات خداوند متعال است ؛ کما اینکه اسماء وصفات حق نیز ظهور مرتبه واحدیت و احدیت خداوند متعالند ؛ لذا اسماء حق تعالی و واحدیت و احدیت او نیز در باطن موجودات ساری و جاریند؛ بر این اساس است که گفته می شود ؛ خدا در همه جا و همه کس و با همه چیز و همه کس هست ؛ بدون اینکه جزء چیزی باشد. امیر المومنین (ع) فرمودند: « هُوَ فِی الْأَشْیَاءِ عَلَى غَیْرِ مُمَازَجَةٍ خَارِجٌ مِنْهَا عَلَى غَیْرِ مُبَایَنَة » (بحارالأنوار ؛ج 4 ؛ص27 ) ( او (خدا) در اشیاء است اما نه به گونه ای که آمیخته با آنها باشد؛ و بیرون از آنهاست اما نه به گونه ای که از آنها جدا گردد.) توضیح مطلب این که خدا وجود صرف است ؛ لذا نباید گفت خدا وجود دارد ؛ چون خدا ،خودِ وجود است ؛ ولی مخلوقات ، وجود نیستند بلکه وجود دارند ؛ لذا نمی توان گفت انسان وجود است ؛ ولی می توان گفت انسان وجود دارد . پس خدا که وجود است در همه موجودات هست ؛ چون همه موجودات وجود دارند و وجود صرف خداست ؛ولی هیچ موجودی خدا نیست ؛ چون هیچ موجودی وجود صرف نیست.امیر المومنین (ع) فرمودند: « فَسُبْحَانَکَ مَلَأْتَ کُلَّ شَیْءٍ وَ بَایَنْتَ کُلَّ شَیْءٍ فَأَنْتَ الَّذِی لَا یَفْقِدُکَ شَیْء ... »( بحارالأنوار ؛ج 25؛ص25 ) (پس تو از هرنقصی منزّهی ، همه چیز را پر کرده ای ، و از
همه چیز جدایی ؛ پس چیزی فاقد تو نیست... .) ........