پرسش:
آیا این اعتقاد که رخ دادن هر فعلی حکمتی دارد صحیح است؟
پاسخ:
حکمت در فعل به دو معنی به کار می رود. 1. به معنی استحکام واتقان فعل. لذا فعلی را که محکم و استوار و نظام مند و خلل ناپذیر و بی عیب باشد، فعل حکیمانه می گویند. 2. به معنی غایت عقلایی داشتن فعل و عبث نبودن آن . لذا فعلی را که عاقلانه و هدفمند باشد و غایتی معقول داشته باشد، حکیمانه می گویند.
افعال را به طور کلی به دو قسم می توان تقسیم کرد: 1. افعال خدا 2. افعال مخلوقات؛ افعال مخلوقات نیز یا غیرارادی است مثل افعال موجودات بی جان که آنها را بیشتر آثار می گویند و کمتر از واژه فعل در این مورد استفاده می شود ، یا ارادی است ؛ و افعال ارادی یا از فاعل غیرعاقل است مثل افعال حیوانات یا از فاعل عاقل است مثل افعال انسان، جن و ملائک.
فعل خدا چیزی نیست جز همین نظام هستی، که در نهایت درجه ی استواری و اتقان است و هیچ سستی و خللی در آن راه ندارد. «الذی خلق سبع سموات طباقا ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطور»( ملک / 3). فعل خدا به این معنی شامل جمیع موجودات است؛ حتی به لحاظی افعال مخلوقات را هم شامل می شود.
افعال خدا را اگر تک تک موجودات یا مجموعه ی خاصی از موجودات لحاظ کنیم به معنی دوم نیز حکیمانه هستند ؛ یعنی هر موجودی یا مجموعه ای از موجودات نسبت به هم دارای غایت و هدفمندند ؛ و هیچ موجودی عبث خلق نشده است. «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنَ النّارِ»(ص/27)؛ ( و آسمان و زمین و آنچه را که میان این دو است به باطل نیافریدیم این گمان کسانى است که کافر شده [و حقپوشى کرده]اند پس واى از آتش بر کسانى که کافر شدهاند) و « وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ»(انبیاء/16)؛( و آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم. )
اگر کلّ نظام هستی یکجا و به صورت یک موجود لحاظ شود غایت آن خدا بوده و بازگشت آن به خداست ؛ لذا هدفمند و غایتمند بوده و حکیمانه است. بلکه عالم هستی خود عین حکمت و عین اتقان و استواری است چرا که متکی به غنی بالذات است و حکیم بودن خدا ناشی از غنای ذاتی و بی نقص بودن اوست.
بنابراین تمام موجودات از آن حیث که مخلوق خدای حکیم هستند، به هر دو معنی آن دارای حکمت اند ، حتی فعل ارادی مخلوقات نیز مشمول این حکم است ؛ اما نه از آن جهت که به مخلوقات منتسب است بلکه از آن جهت که به خدا منتسب است. اما از آن جهت که افعال ارادی مخلوقات به خود آنها منتسب است، ممکن است حکیمانه باشد یا حکیمانه نباشد. فعل اختیاری ملائک از هر دو جهت حکیمانه است یعنی هم دارای اتقان است هم غایتی عاقلانه دارد چون همه ی افعال ملائک عاقلانه است چرا که ملائک همه عقلند و از شهوت و غضب و صفات مادی در آنها خبری نیست اما افعال جنّها و انسانها ممکن است حکیمانه باشد و ممکن است بر خلاف حکمت باشد. چون این دو موجود افزون بر عقل دارای شهوت و غضب و وهم و خیال نیز هستند و همه افعالشان همواره ناشی از عقل نیست.
انسانها و جنّها برای اینکه فعلی انجام دهند باید اراده کنند و برای اینکه اراده کنند باید شوق و انگیزه ای در آنها پدید آید و برای اینکه شوق و انگیزه در آنها پدید آید باید فعل و غایت و نتیجه ی آن را تصوّر کنند. وقتی فعل و نتیجه ی آن را تصور کردند یا آن فعل را برای خود مفید وکمال می بینند یا آن را برای خود مفیدو خیر نمی بینند. اگر مفید دیدند در آنها انگیزه لازم پدید می آید والا پدید نمی آید. اما مفیدبودن(خیر و کمال بودن) در نظر افراد معانی متفاوت دارد، ممکن است کسی چیزی را مفید بداند که کمال قوه شهوت او را در پی دارد و دیگری چیزی را مفید بداند که کمال قوه غضب او را تأمین می کند و دیگری فعلی را مفید تشخیص دهد که کمال عقل او را تأمین می کند مثلا وقتی انسانها سیگار کشیدن را تصور می کنند یکی آن را مفید تشخیص می دهد از آن جهت که خیال می کند، سیگار کشیدن باعث شخصیّت و علامت مردانگی است و دیگری آن را می کشد برای این که نشان دهد ترسو نیست و از والدینش نمی ترسد ؛ و آنها که نمی کشند از آن جهت است که به جهتی آن را مضر تشخیص داده اند.
حال وقتی کسی فعلی را تصور می کند اگر نفع عقل را در آن لحاظ کند یا نفع دیگر قوا را تحت تدبیر عقل لحاظ کند کار او حکیمانه است. چون کار او در مسیر نظام هستی و مطابق با نظم کلی عالم است و عالم از آن حیث که فعل خداست، حکیمانه است. اما تشخیص اینکه چه فعلی به نفع عقل است یا نفع عاقلانه دارند و به عبارتی حکیمانه است ؛ همیشه ممکن نیست لذا خداوند متعال قرآن حکیم و دین قیم را توسط انسان کامل وحکیم فرستاد تا انسان را با فعل حکیمانه آشنا کنند و او را در مسیر عالم هستی که به بسوی خدای حکیم می رود قرار دهد.
بنابراین تمام موجودات و افعال آنان از آن جهت که به خدا منتسب هستند، دارای حکمت اند ولی فعل موجود مادی مختار از آن جهت که به خود او منتسب است ممکن است دارای حکمت باشد و ممکن است عبث و لهو و لعب باشد. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُوًا وَ لَعِبًا مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛ وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُوًا وَ لَعِبًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ؛(مائده/57و58) اى کسانى که ایمان آوردهاید کسانى را که دین شما را به ریشخند و بازى گرفتهاند [چه] از کسانى که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و [چه از] کافران دوستان [خود] مگیرید و اگر ایمان دارید از خدا پروا دارید؛ و هنگامى که [به وسیله اذان مردم را] به نماز مىخوانید آن را به مسخره و بازى مىگیرند زیرا آنان مردمىاند که نمىاندیشند.»
اگر در آیات کتاب حکیم- که هم استوار و متقن است هم دارای غایت و هدف- خوب بنگریم می یابیم که هر فعلی که در مسیر آخرت و برای آخرت باشد، عاقلانه و حکیمانه است و غیر آن لهو و لعب و عبث است. «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ؛(انعام/32) و زندگى دنیا جز بازى و سرگرمى نیست و قطعا سراى بازپسین براى کسانى که پرهیزگارى مىکنند بهتر است آیا نمىاندیشید. »