پرسش:آیا دو خدای بی نهایت می توانند در یک جا حضور داشته باشند؟ اگر اینطور نیست پس چرا انسان ها و خداوند می توانند با هم در یک جا حضور داشته باشند؟
پاسخ : وقتی گفته می شود خدا بی نهایت (نامحدود) است منظور این است که خدا وجود کامل و مطلق و صرف و بدون قید است که به هیچ قیدی مقیّد نبوده و از هر نقصی مبرّاست ؛ و وجود کامل و صرف و بدون قید دومی بردار نیست ؛ چون اگر برای وجود کامل و صرف دومی تصور شود لازم می آید که آن وجود کامل و صرف ، کامل وصرف نبوده و ناقص ومقیّد به قید شود .چون دو وجود کامل و صرف یا عین همند یا عین هم نیستند؛ اگر عین هم باشند دو تا نخواهند بود ؛ چون دو موجود از هر جهت عین هم ، معنی ندارد؛ لازمه ی دو بودن این است که دو شئ نسبت به هم حدّ اقل یک تفاوت داشته باشند تا از هم متمایز شوند.و اگر آن دو وجود کامل وصرف ، عین هم نباشند لازم می آید که کامل وصرف نبوده وناقص و مقیّد باشند واین خلف فرض است . توضیح مطلب اینکه اگردو وجود کامل و صرف با هم متفاوت باشند لازم می آید که در یکی یا هر دو چیزی باشد که در دیگری نیست . اگر در هر کدام چیزی هست که در دیگری نیست پس هر دو، وجود ناقصند و وجود ناقص خدا نخواهد بود ؛ واگر تنها دریکی چیزی باشد که در دیگری نیست در آن صورت آنکه یک کمال بیشتر دارد او خدا خواهد بود و آن دیگری مخلوق خواهد شد .پس نامحود بودن خدا مستلزم این است که دومی برای او محال باشد.
اما در مورد اجتماع انسان وخدا در یکجا گفتنی است که اولا انسان وجود نامحدود و بی نهایت نیست که از اجتماع آن با خدا اجتماع دو نامحدود لازم آید ثانیا هیچ موجودی با خدا و در کنار خدا حاضر نیست . رابطه خدا با خلق چنین نیست که خدا در یک طرف باشد و خلق در طرف دیگر . خلق چیزی نیستند جز ظهور کمالات خدا .
رابطه خدا با خلق مثل رابطه انسان با صور ذهنی خودش است . وقتی انسان چیزی را در ذهن خود می آفریند آن شئ در واقع چیزی نیست جز اراده خود انسان که به آن صورت ظهور کرده است لذا به محض این که انسان اراده خود را از آن شئ منصرف کند آن شئ ظهور خود را از دست می دهد .عالم نیز ظهور اراده خداست« إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ »(نحل/40)( فرمان او چنین است که هر گاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مىگوید: «موجود باش!»، آن نیز بىدرنگ موجود مىشود)
صور ذهنی ما خود ما یا جزئی از ما نیستند ولی خارج از وجود ما هم نیستند مثلا اگر ما یک سیب یا یک اژدهای هفت سر را در ذهن خود ایجاد کنیم چنین نیست که آن سیب یا آن اژدها عین وجود ما یا جزئی از وجود ما باشد ؛ یعنی با ایجاد صورت یک سیب خودمان هم سیب نمی شویم یا خود ما مرکب از جسم و روح وسیب نمی شویم ؛ ولی در عین حال آن سیب در وجود ماست و خارج از وجود ما نیست . در واقع آن سیب ظهور علم ما ، قدرت ما ،اراده ما و خالقیّت ماست .عالم هستی نیز نسبت به خدا چنین است ؛ عالم ، ظهور علم خدا ، قدرت خدا، اراده خدا و خالقیت اوست و علم وقدرت و اراده و خالقیت خدا خارج از وجود او نیست .« إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ »(بقره /156) «ما از آنِ خدائیم؛ و به سوى او بازمىگردیم!» همان طور که سییب ذهنی از آنِ ماست (دروجود ماست ) وآنگاه که اراده خود را برگیریم به سوی ما باز می گردد. وقتی ما اراده خود را از سیب ذهنی برمی گیریم آن سیب نابود نمی شود بلکه در وجود ما فانی می شود لذا ما می توانیم دوباره همان سیب را ظاهر کنیم .همان طور که تمام وجود آن سیب ذهنی را اراده وقدرت ما پر کرده است وجود تمام موجودات را هم اراده و قدرت خدا پر کرده است لذا فرمود : « وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ »(حدید /4) ؛( و هر جا باشید او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام مىدهید بیناست!)او با ماست همان گونه که اراده ما با آن سیب ذهنی ماست در هر کجای ذهن ما که باشد حتی اگر هزاران سیب را در ذهن ایجاد کنیم باز اراده ما با همه آنهاست ؛ سیبها هزاران هستند ولی اراده ما یکی بیش نیست ما به یک اراده هزاران سیب ایجاد می کنیم ؛ خدا نیز یکی است ولی با همه است . همان گونه که سیب ذهنی آیه و نشانه و نمایانگر اراده ماست و نشان می دهد که ما اراده وقدرت و علم داریم ، موجودات عالم نیز آیات خدا هستند و نمایانگر علم واراده وقدرت خدا هستند . و این است یکی از فراوان معانی حدیث « مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه »( هرکه خود را شناخت پس یقیناً او پروردگار خود را شناخت )
پس ما درکنار خدا و با خد نیستیم ولی خدا با ماست .در دار هستی تنها خداست و ظهور کمالات او .