یکی از پرسشهای رایج در مساله امامت این است که : « چرا در قرآن کریم به صراحت اشاره به امامت نشده حال آنکه امامت از مهمترین مسائل دین شمرده می شود؟»
پاسخ این است که فرض مطرح شده در این پرسش نه تنها مقبول نیست بلکه دقیقاً عکس آن صادق بوده و در آیات فراوانی از قرآن کریم به صراحت تمام ، هم از اصل امامت سخن گفته شده ، هم مصداق آن مشخّص گردیده است. لکن کسی که بخواهد زیر بار حقّ نرود ، حتّی واضحترین کلمات را هم از معنی خود منحرف خواهد ساخت. زیلاً به برخی از آیات و نحوه ی دلالت آنها بر مساله امامت اشاره می شود.
برای ادامه مطلب روی عنوانهای زیر کلیک فرمایید:
خــدا چــگونه آفــرید؟
در نگاه عارفان و حکیمان مسلمان ، کلّ عالم خلقت چیزی نیست جز ظهور اراده ی فعلی خداوند متعال. البته توضیح این حقیقت ، با شیوه ی فلسفی برای افراد غیر متخصّص در فلسفه ، کار بسیار دشواری است ؛ امّا از آنجا که فرموده اند:«مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَف رَبّه . ـــــــ هر که خود را شناخت به یقین ربّ خود را شناخت.» ، برای نزدیک نمودن این حقیقت متعالی به ذهن مخاطب نا آشنا با فلسفه ، می توان گفت: نسبت اراده ی خداوند متعال به موجودات عالم خلقت تا حدودی مثل نسبت اراده ی انسان به صور خیالی اوست. انسان زمانی که می خواهد صورتی خیالی را ایجاد نماید آن را اراده می کند ؛ و اراده کردن او همان و پدیدار شدن آن صورت خیالی همان. اراده نمودن فعل انسان است ؛ و آن صورت خیالی ایجاد شده با اراده ، چیزی نیست جز ظهور و تجلّی اراده. یعنی آن صور خیالی از عدمستان نیامده اند ، بلکه کمالات وجودی خود اراده است که در مرتبه ی پایین تری از وجود به آن صورت متجلّی شده است. لذا آن صور خیالی ، ظهور کمالات وجودی اراده ، و به نحو اولی ظهور کمالات وجودی ذات آدمی هستند ؛ چرا که خود اراده ، یکی از ظهورات ذات انسان است.